سقراطِ پیامبر؟
محاکمه سقراط پیامبر یا سقراط فیلسوف؟
افلاطون و مالکیت خصوصی
نقل قولی از کتاب جمهوری افلاطون (2)
افلاطون و دروغ
نقل قولی از کتاب جمهوری افلاطون (1)
ژان-ژاک روسو
مختصری از زندگینامه ژان-ژاک روسو، فیلسوف، نویسنده و آهنگساز فرانسوی
تز دوهم-کواین
تز دوهم – کواین
مردی که داد زد تِرِزا
دستهایم را آوردم بالا و دور دهانم جمع کردم. یک بلندگو درست کردم …
ذهن چیست؟
ذهن چیست؟
ترجمه کتاب thinking it through
نقل قولهایی از کتابها
+ “شغلت چیه؟”
– “من فیلسوف هستم.”
اگر خوششانس باشم، مکالمه همینحا تمام میشود ولی ممکن است ادامه پیدا کند:
+ “خب به نظرم همه ما از لحاظی فیلسوف هستیم، منظورم اینه که همه ما راجع هدف زندگی نظراتی داریم، در واقع … ”
یا مثلاً:
+ “فیلسوف؟ من بهت حسودیم میشه، مخصوصاً تو این دوران سخت و دشوار. برای اینکه میتونی همه چیز رو با آرامش تحمل کنی تا از دغدغههای کوچیکی که ما آدمهای عادی رو مشغول کرده، رهایی پیدا کنی.”
یا دوباره:
+ “فیلسوف؟ حتماً باید خیلی باحال باشه! تو میتونی آدمها رو عمیقاً درک کنی و به عمق روحشون نفوذ کنی! حتماً باید چند تا نصحیت به من بکنی!”
و البته بدتر از همه:
+ “فلسفه چیه؟”
گفت:«درختها هم به خاطر من جوانه زدهاند.» و با سرانگشت، چند تار موی روی پیشانیاش را کنار زد و با صدای لرزان گفت:«ولی نمیدانم من برای چی زندهام.»
استراگون: اصلاً باید کار را یکسره کنیم و سر بگذاریم به بیابان.
ولادیمیر: ما که یک بار این کار را کردهایم.
استراگون: آره، خب.
ولادیمیر: ولی، خب، بدتر از این هم هست.
استراگون: بدتر از چی؟
ولادیمیر: فکر.
استراگون: صد در صد.
ولادیمیر: بدونِ فکر هم میشد گذراند.
ما برای در پیش گرفتن این سفر، شیر یا خط انداختیم. شیر آمد؛ یعنی باید رفت و ما رفتیم. اگر خط هم میآمد و حتی ده بار پشت سر هم خط میآمد، ما آن را شیر میدیدیم و به راه میافتادیم. انسان، میزان همه چیز است. نگاه من است که به همه چیز معنا میدهد. ما میخواستیم این گونه باشد و شد.
سرعت گندیدنمان کافی نیست. برای همین است که آدمهای بزرگ نداریم. برای به وجود آمدن مردان تاریخی قرنها سابقه گندیدگی لازم است. برای بارور شدن مردان بزرگ کود تاریخ لازم است. گاندی و ناپلئون. اینها همه از اعماق کثافت بیرون میآن، از ته بیست قرن چرک و خون و کود تاریخ سربلند میکنن …
به جهنم. ودکا را درآوردم و جرعهای نوشیدم. اغلب بهترین قسمتهای زندگی اوقاتی بودهاند که هیچ کاری نکردهای و نشستهای و درباره زندگی فکر کردهای.
منظورم این است که مثلاً میفهمی که همه چیز بیمعناست، بعد به این نتیجه میرسی که خیلی هم نمیتواند بیمعنا باشد، چون تو میدانی که بیمعناست و همین آگاهیِ تو از بیمعنا بودن تقریباً معنایی به آن میدهد.
میدانی منظورم چیست؟ بدبینی خوشبینانه.
هیچ راهی وجود ندارد که بتوان ارزش را سنجید. تفاوت میان ارزش و قیمت همین است.
ارزش به معنای این است که یک چیز چقدر میارزد، در حالی که قیمت یعنی آن چیز را در بازار به چه بهایی میتوان خرید یا فروخت.
Philosophy is much about deepening our understanding of a question as it is about finding an answer.
Thinking It Through: An Introduction to Contemporary Philosophy
Kwame Anthony Appiah
page 10
برای افزودن متن مورد نظرتان اینجا کلیک کنید