243

صفحه

امتیاز پنج

دست‌نوشته‌های اقتصادی و فلسفی ۱۸۴۴

عکس کارل مارکس

این کتاب (یا بهتر بگم دستنوشته‌ها) تقریبا صد سال بعد از نوشتنش منتشر شد و مربوط به دوران جوونی مارکس هستش و همونطور که از اسمش پیداست علاوه بر بحث روی مباحث اقتصادی در مورد موضوعات فلسفی هم بحث شده.

از خود بیگانگی

در مورد بخش اقتصادی اون (که شامل مزدِ کار سود سرمایه و اجاره بهای زمین و …) نظر خاصی ندارم چون خیلی در مورد اقتصاد چیزی نمی‌دونم ولی توی بخش فلسفی اون در مورد «کار بیگانه شده» و یا «ازخودبیگانگی» بحث میکنه که به نظر من خیلی جالب بود. در کل میگه که کارگر وقتی در حال کار و تولیده، شیئی که تولید میکنه رو به عنوان چیزی بیگانه و قدرتی مستقل میبینه یعنی رابطه کارگر با محصول خودش رابطه با یک شیء بیگانه‌ست، چون کار نسبت به کارگر عنصری خارجیه یعنی به وجود ذاتی کارگر تعلق نداره پس در حین کار به جای اثبات خود، خودش رو نفی میکنه به جای حس خرسندی، احساس رنج میکنه هنگام کار احساس آسایش نداره در نتیجه کار از سر اختیارش نیست و صرفا به اون تحمیل شده و فقط ابزاریه برای برآورده ساختن نیازهای اولیه انسان. کار بیگانه شده انسان رو از طبیعت و از خودش بیگانه میکنه.

ماهیت پول:

بعد در مورد ماهیت پول بحث میکنه که پول نیازیه که نظام اقتصادی جدید اون رو به وجود آورده و تنها نیازیه که این نظام ایجاد کرده:


هر چه کمتر بخوری، کمتر بیاشامی، کمتر کتاب بخری، کمتر به تئاتر، مجلس رقص و سالن تفریح بروی، کمتر فکر کنی، عشق بورزی، نظریه ببافی، آواز بخوانی، نقاشی کنی و تفریح داشته باشی، بیشتر می‌توانی پس‌انداز کنی و گنجت که نه بید و نه زنگ بر آن کارگر نخواخد بود، بیشتر به سرمایه‌ات تبدیل خواهد شد.

هر چه کمتر باشی و کمتر از زندگی بهره بگیری، زندگی از خودبیگانه‌ات بیشتر خواهد بود؛ هر چه بیشتر داشته باشی، اندوخته وجود از خودبیگانه‌ات بیشتر خواهد بود. به همان میزان اقتصاددان سیاسی از زندگی و انسانیت تو برمیدارد، به همان میزان پول و ثروت رو جایگزین آن میکند

بعد به این نکته اشاره می‌کنه که پول میتونه توانایی‌هایی رو به انسان بده که ذات فرد اون رو نداره. در واقع یعنی مثلا فردی که انسانی رذل و دغل‌کاره با پول می‌تونه برای خودش احترام و عزت بخره فردی که زشته می‌تونه با پول کاری کنه که دیگران زشتی اون رو بی‌اهمیت جلوه بدن. در واقع با پول میشه کاری که به عنوان یک انسان قادر نیستم و نیروهای ذاتی اون درونمون وجود نداره رو انجام بدیم یعنی پول نیروهای ذاتی وجود انسان رو به ضد خودش تبدیل میکنه:

اگر انسان، انسان باشد و روابطش با دنیا روابطی انسانی، آنگاه می‌توان عشق را فقط با عشق، اعتماد را با اعتماد و غیره معاوضه کرد. اگر بخواهیم از هنر لذت ببریم، باید هنرمندانه پرورش یافته باشیم؛ اگر می‌خواهیم بر دیگران تاثیر بگذاریم، باید قادر به برانگیختن و تشویق دیگران باشیم. هر کدام از روابط ما با بشر و طبیعت نمود ویژه‌ای دارد که با عین‌ها و ابژه‌های اراده و زندگی فردی واقعی‌مان منطبق باشد. اگر عشق می‌ورزی ولی ناتوان از برانگیختن عشق هستی یعنی اگر عشقت، عشقی متقابل نمی‌آفریند، اگر با نمود زنده خود به عنوان آدمی عاشق، محبوب دیگری نمی‌شوی، آنگاه عشقت ناتوان است و این عین بدبختی است.

در کل به نظرم جامعه‌یی ایده‌آله که استعدادها و توانایی‌های ذاتی انسان رو پرورش بده. در جامعه سرمایه‌داری که زندگی می‌کنیم حرف اول رو سود میزنه هر چیزی که سرمایه رو افزایش نده محکوم به نابودیه. اگر شما شعر بگید ولی کسی اون رو نخره اگر شما نمایشنامه‌ تئاتری رو بنویسید که بازار نداشته باشه اگه نقاشی‌ای بکشید که خریدار نداشته باشه، همه و همه محکوم به نابودین و استعدادهای درونی انسان و خلاقیت اون رو زیر پا له می‌کنن. اینجا حرف اول رو سود در بازار میزنه در واقع هر چیزی که سرمایه‌داران بزرگ اراده بکنند!

اوج خلاقیت و ابتکار ما الان شده زدن استارت‌آپ‌های جورواجور و تمام دغدغه و فکر و ذکر ما اینه که چجوری محصولی تولید کنیم که سرمایه‌داری پیدا بشه و روی اون سرمایه‌گذاری کنه و بعد هم خیلی به خودمون افتخار می‌کنیم که چقدر ما بااستعدادیم و چه کار بزرگی کردیم. هویت ما شده هویتی که کار ما تعریف میکنه و کار ما رو بازاری که تعیین میکنه که به دنبال سود بیشتر و افزایش سرمایه سرمایه‌داران بزرگه! هویت وجودی هر فرد به خودش به علایقش به استعدادها و نیروهای درونی اونه نه به کاری که انجام میده. شاید به راه‌حل مارکس برای تغییر این جامعه اعتقاد نداشته باشم ولی به آرمان‌شهری که توصیف کرد باور دارم:

“تصور کنید صبح به شکار برویم، بعدازظهر ماهی‌گیری کنیم، عصر گله را به چرا ببریم و بعد از شام به نقد بپردازیم …”

نقل قول‌هایی از کتاب:

  • بر خلاف کالاهای واقعی، کار را نه می‌توان انباشت نه پس‌انداز کرد. کار زندگی است و اگر زندگی هر روز با غذا مبادله نشود، دچار مشکل می‌شود و تلف می‌گردد. با این ادعا که زندگی انسانی کالاست، باید بردگی را تصدیق کرد.
  • وقتی کارگر مشغول کار نیست، اقتصاد سیاسی او را به عنوان یک انسان مد نظر قرار نمی‌دهد و چنین مواردی را به قانون کیفری، پزشکان، مذهب، جداول آماری، سیاست و مأموران رسیدگی به نوانخانه‌ها واگذار می‌کند.
  • اجاره دادن کار خویش، آغاز بردگی فرد است …
  • منشأ حق تملکِ ملاکین راهزنی است.
  • فعالیت کارگر نیز فعالیتی خودجوش نیست و به دیگری تعلق دارد. این فعالیت بیانگر از دست دادن خویشتن خویش است.
  • به همین‌سان، کار بیگانه شده با تنزل فعالیت خودجوش و آزاد آدمی به یک وسیله، زندگی نوعی آدمی را ابزاری برای حیات جسمانی‌اش می‌کند.
  • در این روابط فعالیت انسانی به عنوان کار تولید می‌شود یعنی فعالیتی که نسبت به خود، نسبت به آدمی و نسبت به طبیعت و در نتیجه نسبت به آگاهی و جریان زندگی کاملاً بیگانه است.
  • مالکیت خصوصی مادی و ملموس، نمودِ مادی و ملموس زندگی انسانی بیگانه شده است.
  • علوم طبیعی کوشش و فعالیت عظیمی کرده و انبوه اطلاعات گسترده و در حال رشدی را گرد آورده است. با این حال، فلسفه نسبت به آن‌ها بیگانه مانده است همانطور که آن‌ها نسبت به فلسفه بیگانه مانده‌اند.
  • مالکیت خصوصی آنچنان ما را احمق و یک جانبه کرده که اشیا فقط زمانی از آن ماست که ما مالکش باشیم و سرمایه ما باشد و یا مستقیماً به تصاحب ما درآمده باشد. ما خورده باشیم، نوشیده باشیم، پوشیده باشیم و … به طور موجز هنگامی که از آن استفاده کرده باشیم.
  • وجود هنگامی خود را مستقل مدنظر قرار میدهد که به خود متکی باشد و فقط هنگامی متکی به خود است که هستی‌اش از آن خویش باشد. آدمی که براساس لطف دیگری زندگی می‌کند، خود را موجودی وابسته می‌انگارد.
  • همانطور که خود جامعه، آدمی را به عنوان آدمی تولید می‌کند، جامعه هم توسط آدمی تولید می‌شود.
  • بنابراین نیاز به پول، نیازی است واقعی که نظام جدید اقتصادی آن را به وجود آورده است و این تنها نیازی است که این نظام به وجود می‌آورد.
  • انگیزه کسانی که با مبادله سر و کار دارند، نه انگیزه‌ای انسانی بلکه خودخواهانه است. تنوع استعدادهای انسانی بیشتر معلول تقسیم کار یعنی مبادله است تا علت آن.

لینک گودریدز

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

من سیاوش مزداپور هستم …

هر چی فکر کردم نمیدونستم بعدش چی باید بنویسم! فقط اینو میدونم که موجودی نیمه هوشمند و نیمه خودآگاهم (اینم حتی خیلی مطمئن نیستم) که در مقایسه با ابعاد مکانی و زمانی کیهان با تقریب خوبی فقط یه نقطه‌م D: کلا هم شگفت‌زده هستم از دنیایی که دورمه!

ولی خب اینجا یه سری چیز که تو ذهنم هست رو می‌نویسم و شاید یه فرجی شد و تونستم دنیا رو کمی بهتر درک کنم.

جدیدترین‌ها: