360
صفحه
کوری:
ایده داستان خیلی خلاقانه و قشنگ بود. وقتی داستان رو میخوندم میرفتم تویِ داستان و خودم رو میذاشتم جای شخصیتهاش. ولی از سبک روایتش و مخصوصا اینکه دیالوگهای شخصیتاش تو خود متن بود و خیلی مشخص نبود چی به چیه، خیلی خوشم نیومد. راستش با ترجمهش هم خیلی ارتباط برقرار نکردم.
ولی در کل خیلی خوب بود …
نقل قولهایی از کتاب:
- همسر چشمپزشک کنارش نشست و گفت گریه نکن٬ دیگر چه میتوانست بگوید، در دنیای خالی از معنا اشک چه معنایی میتواند داشته باشد …
- در مرگ همه به یک اندازه کورند …
- شکم گرسنه دین و ایمان نمیشناسد.
من سیاوش مزداپور هستم …
هر چی فکر کردم نمیدونستم بعدش چی باید بنویسم! فقط اینو میدونم که موجودی نیمه هوشمند و نیمه خودآگاهم (اینم حتی خیلی مطمئن نیستم) که در مقایسه با ابعاد مکانی و زمانی کیهان با تقریب خوبی فقط یه نقطهم D: کلا هم شگفتزده هستم از دنیایی که دورمه!
ولی خب اینجا یه سری چیز که تو ذهنم هست رو مینویسم و شاید یه فرجی شد و تونستم دنیا رو کمی بهتر درک کنم.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.