متن زیر قسمتی مقدمه کتاب «گفتاری در باب نابرابری» است که مختصری درباره زندگی روسو در آن شرح داده شد. این کتاب ترجمه یکی از آثار روسو است که توسط حسین راغفر و حمید جاودانی، به فارسی برگردانده شده است.
زندگی روسو (1712 – 1778)
ژان ژاک روسو در سال 1712 در شهر ژنو، که در آن زمان کشور مستقلی بود، در خانوادهای پروتستان به دنیا آمد. روسو در هنگام تولد مادر خود را از دست داد و دوران کودکی را نزد پدرش، که یک ساعتساز معمولی بود، گذراند. پدرش او را با خواندن رمانها پرورش میداد، چنانکه گاه پدر و فرزند، شبها را تا نزدیکی پگاه به خواندن میگذرانیدند. تا اینکه پدرش به دلیل پیشآمد ناگواری مجبور به ترک ژنو شد. از آن پس زندگی روسو ثبات خویش را از دست داد. به دنبال آن دو سال در نزد کشیشی در نزدیکی ژنو زندگی کرد؛ طی این دو سال خصوصیات روحی روسو یعنی عشق به طبیعت در او ظاهر گردید. سپس به ژنو بازگشت و نزد یک گراور ساز به کار مشغول شد، در این مدت، عشق به خواندن تا سر حد جنون بر وی چیره شده بود. تا اینکه روزی در بازگشت از صحرا با درهای بسته دروازه ژنو مواجه شد و چندی به ولگردی پرداخت.
تا اینکه شبی به منزل کشیشی پناه برد و از طریق این کشیش با خانم دو ورانس (Madam de Warens) آشنا شد. ضمن کار در یک بنگاه خیریه کاتولیک، که خانم دو ورانس به آنها معرفیاش کرده بود، به فرقه کاتولیکها پیوست. از این پس، دوران پرحادثهای را پشت سرگذاشت که نکته مهم آن علاقهمندی به زندگی ساده، برخورداری از استراحت و خود را جزئی از «مردم» احساس کردن بود.
از سال 1749، مرحله دیگری از زندگی روسو آغاز شد. او در مسابقهای علمی، شرکت کرد و با نگارش رسالهای متفاوت از دیگران درباره پیشرفت علوم و هنرهای زیبا، که در آن نشان داد که صنایع و هنرهای زیبا موجب بدبختی بشر شده است به شهرت رسید. پس از آن رساله دیگر خود را با نام گفتاری در باب ریشه و بنیانهای نابرابری در میان انسانها (1754) نگاشت که باعث شهرت بیشتر او شد. اما اندیشههای پیشرو و تحریککننده او در زمان خودش براحتی قابل دفاع نبود و این مسئله و انتقادات نافذ او باعث شد تا با فیلسوفها و حتی دوستش دیدرو (Diderot) قطع ارتباط کند. از سوی دیگر، مجلس پاریس کتابهای قرارداد اجتماعی و امیل را شدیداً مورد انتقاد قرار داد و به این ترتیب، روسو خود را در معرض خطر یافت و به گمان اینکه میتواند به هم میهنان ژنوی خود پناهنده شود، راهی ژنو شد. در آنجا نیز با کمال تعجب سوزاندن آثارش را شاهد بود؛ کاتولیک و پروتستان هر دو، مذهب طبیعی او را نوعی کفر تلقی میکردند. فلاسفه نیز تفکرات او را حمایت از خرافهها میپنداشتند.
روسو که دیگر جایی در میان هم میهنان و هم زبانانش نداشت، به انگلستان رفت و مورد استقبال هیوم 1، فیلسوف انگلیسی، قرار گرفت. اما این دوستی نیز شش ماهی بیشتر به طول نیانجامید (1766). روسو دوباره به پاریس بازگشت و میاندیشید که توطئهای علیه او در حال شکلگیری است. در این شرایط بود که برای دفاع از خود کتاب اعترافات را نگاشت. دیگر آثار او که به تشریح آرا و افکارش میپرداختند عبارت بود از: «گفتگوها یا روسو در محکمه» (1776) و رویاهای یک گردشگر تنها (1776) که این آثار آخر به دلیل فوت او ناتمام باقی ماند.
بعضی از فلاسفه عصر وی نسبت به تفکرات او واکنش شدیدی نشان دادند، از جمله میتوان ولتر را نام برد که پس از رسیدن رساله او به دستش در مورد «بنیان نابرابری» چنین نوشت:
«آقا، من کتاب جدید و ضد نوع بشرتان را دریافت کردم […] هرگز کسی این اندازه هوشیاری به خرج نداده بود که بخواهد ما انسانها را تبدیل به حیوان کند. انسان هنگامی که کتاب شما را میخواند بیاختیار هوس میکند چهار دست و پا راه برود. با این همه، از آنجا که بیش از شصت سال است که این عادت را کنار گذاشتهام، متاسفانه احساس میکنم که نمیتوانم آن را از نو آغاز کنم و من این رفتار طبیعی را برای کسانی میگذارم که بیش از شما و من شایسته آن هستند. به علاوه، من دیگر نمیتوانم برای یافتن وحشیهای کانادا به آنجا سفر کنم، نخست، به دلیل بیماریهایی که محکوم به تحمل آنها هستم باید تحت مراقبت پزشکهای اروپایی باشم، و دوم به این دلیل که این کشور در حال جنگ است، و ملتهایی نظیر ما، وحشیها را به انسانهای شروری چون ما تبدیل کردهاند. من ترجیح میدهم وحشی بیآزاری در کنج خلوت خویش که در گوشهای از کشور شما سکنی گزیده است، باقی بمانم […]»
این نامه ولتر را روسو بیپاسخ نمیگذارد و در پاسخ به او مینویسد:
«آقا، من به هیچ رو از شما خوشم نمیآید. شما تمامی بدیهایی که ممکن بود بیش از هر چیز دیگر به من صدمه وارد کند، نسبت به من، یعنی شاگرد و طرفدار پرشورتان روا داشتید […] از شما متنفرم، چون خودتان این گونه خواستهاید؛ و بیشتر از آن به عنوان یک انسان نیز از شما بیزارم، انسانی که برای دوست داشتن شما، اگر شما میخواستید، شایستهتر از دیگران بود.»
اگرچه از نظریات روسو در زمان زندگیش، چندان استقبال نشد، او در واقع آغازگر مکتب رومانتیسم بود. انقلابیون فرانسه نیز از جمله طرفداران نظریات روسو بودند تا جایی که خاکستر جسدش را پانتئون 2 انتقال دادند.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.