افلاطون و مالکیت خصوصی
در این نقل قول از کتاب جمهور، افلاطون شیوه زندگی زمامداران و نگهبانان (یا طبقه پاسدار شهر) را تشریح میکند. در این مکالمه، افلاطون (از زبان سقراط) مردم را به لحاظ استعاری ساخته شده از سه فلز میداند: طلا، نقره و آهن. طبقهای که از طلا ساخته شدهاند در واقع زمامداران شهر هستند. طبقه ساخته شده از نقره نگاهبانان (پاسداران) و افرادی که سرشتشان از آهن است، پیشهوران (صنعتگران) هستند. در این نقل قول، هر گونه مالکیت خصوصی از طبقاتی که سرشتان طلا یا نقره است، منع شده است.
ترجمه فارسی: صفحه 205 و 206 (کتاب سوم) قطعه 416 و 417 کتاب جمهور ترجمه فواد روحانی
گفتم [سقراط] گذشته از موضوع تربیت، عقل سلیم چنین حکم میکند که ما آنگاه که برای اینان [نگاهبانان] خانه و اموال دیگر در نظر میگیریم کاری نکنیم که مانع توجه کامل آنها به وظیفة نگاهبانی که بر عهده دارند شود و یا موجب گردد که آنها با سایر مردم بدرفتاری کنند. گفت براستی حکم عقل سلیم همین است. گفتم برای آنکه اینان دارای صفاتی شوند که منظور ما است لازم است که ما شرایط زندگی و مسکن آنها را به طرزی که اکنون بیان میکنم مقرر داریم. ملاحظه کن که آیا همینطور است یا نه، اولاً هیچ یک از آنها چیزی که شخصاً متعلق به او باشد نخواهد داشت مگر اشیایی که در درجة اول اهمیت باشد، ثانیاً هیچ کس دارای خانه یا انباری نخواهد بود که دیگران نتوانند آزادانه وارد آن شوند، و اما برای آنکه معاش اینان که مردان جنگی و ورزشکار و اهل اعتدال و شجاعت هستند تامین شود، سایر اهالی شهر ترتیبی مقرر خواهند نمود که آنها در ازای خدماتی که انجام میدهند آذوقة کافی یک سال خود را بی کم و زیاد دریافت کنند و اما آنها برای صرف غذا گرد سفرة مشترک جمع خواهند شد و مانند سربازانی که به جنگ میروند، همه با هم زندگی خواهند کرد، اگر طلا و نقره خواستند ما به آنها خواهیم گفت که طلا و نقرة آسمانی که موهبت الهی است در نهاد خود دارند و بنابراین نیازمند به طلا و نقرة مردم این جهان نیستند و اگر آن طلای آسمانی را که در نهاد خود دارند به طلای خاکی بیالایند این خلاف دینداری است زیرا بسا جرائمی که به خاطر طلای مسکوک و رایج میپیوندد و حال آنکه طلایی که در روح آنان یافت میشود پاک است و نیز خواهیم گفت که در میان همة مردم شهر تنها آنان باید این دستور را به کار بندند که هرگز با سیم و زر معامله نکنند بلکه دست هم به آن نزنند و به جایی که این فلزات در آن یافت شود پای ننهند، و طلا و نقره را زیور خویشتن نسازند و در پیالة زرین و سیمین چیزی ننوشند زیرا تنها طریقة تامین رستگاری خود آنان و کشور همین است و حال آنکه اگر آنها مانند سایر مردم دارای زمین و خانه و پول شوند به جای آنکه نگاهبان باشند بازاری و برزگر خواهند شد، و در همة عمر آنها بدخواه دیگران و دیگران بدخواه آنها خواهند بود و هم آنها در راه دیگران و هم دیگران در راه آنها دام خواهند نهاد و نیز آنان همواره از دشمنان داخلی بیش از دشمنان خارجی ترس خواهند داشت و هم خود و هم کشور را به ورطة هلاک خواهند کشاند. پس به این دلایل بود که من وضع این قواعد را دربارة مسکن و اموال نگاهبانان لازم دانستم. حال آیا ضروری نیست که این قواعد را به صورت قانون درآوریم؟ گفت چرا، این بسیار ضروری است.
ترجمه انگلیسی: صفحه 95 و 96 (کتاب سوم) قطعه 416 و 417 کتاب The Republic of Plato ترجمه Allan Bloom
“Now, some intelligent man would say that, in addition to this education, they must be provided with houses and other property such as not to prevent them from being the best possible guardians and not to rouse them up to do harm to the other citizens.”
“And he’ll speak the truth.”
“Well, then”, I said, “see if this is the way they must live and be housed if they’re going to be such men. First, no one will possess any private property except for what’s entirely necessary. Second, no one will have any house or storeroom into which everyone who wishes cannot come. The sustenance, as much as is needed by moderate and courageous men who are champions of war, they’ll receive in fixed installments from the other citizens as a wage for their guarding; in such quantity that there will be no surplus for them in a year and no lack either. They’ll go regularly to mess together like soldiers in a camp and live a life in common. We’ll tell them that gold and silver of a divine sort from the gods they have in their soul always and have no further need of the human sort; nor is it holy to pollute the possession of the former sort by mixing it with the possession of the mortal sort because many unholy things have been done for the sake of the currency; of the many, while theirs is untainted. But for them alone of those in the city it is not lawful to handle and to touch gold and silver, nor to go under the same roof with it, nor to hang it from their persons, nor to drink from silver or gold. And thus they would save themselves as well as save the city. Whenever they’ll possess private land, houses, and currency, they’ll be householders and farmers instead of guardians, and they’ll become masters and enemies instead of allies of the other citizens; hating and being hated, plotting and being plotted against, they’ll lead their whole lives far more afraid of the enemies within than those without. Then they themselves as well as the rest of the city are already rushing toward a destruction that lies very near. So, for all these reasons,” I said, “let’s say that the guardians must be provided with houses and the rest in this way, and we shall set this down as a law, shall we not?”“Certainly,” said Glaucon
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.